تمام شب را خیره به در بودم

ساخت وبلاگ
* بهار از برگ‌های پرتقال از بوی بهار نارنج به اتاقم هجوم آورده و این ابتدای خوشبختی ست. با صدای دعا و بوی ابرهای گرفته که التماس باران دارند بهار به خرداد رسیده؛ خرداد پر حادثه که برای من طعم کیک و بوی کبریت دارد. شمع ها یک به یک دود شدند و من بی اعتقاد به این بازی اعداد چشم دوخته ام به آرزویی که هنوز نرسیده چشم دوخته ام به تو که هنوز در راه مانده‌ای؛ آرزوی تکراری سال به سال من .. ** بر فراز این دود به این خیال فکر می‌کنم؛ امسال چند پرنده زاده خواهد شد, چند درخت شکسته, چند ستاره پیدا. بر فراز این دود خیال می‌کنم به ممکن‌های عاشقانه‌ی پشت این پنجره, به ساعت تمام شب را خیره به در بودم...
ما را در سایت تمام شب را خیره به در بودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mali-he6 بازدید : 203 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 11:11

رفتن فعل لحظه‌ای نیست, فعل زمان بر است. اگر رفتن فعل لحظه‌ای بود که مرا بعد از عبور تو نفسی بود .. رفتن فعل زمان بر است, عملی ست که معشوق در یک لحظه به خیالش انجام می‌دهد و عاشق سال‌ها خیره به در می‌ماند. با این توصیف به تو فکر می‌کنم که رفتنت چه قدر طول کشید. به اینکه بعد از هفت سال و شش ماهه و سه روز هنوز در راهی و نرفته‌ای. دست‌هایم شبیه به تنه‌ی درختی ست که بین دو دیوار زندانی‌ست؛ برای رهایی نه توان ایستادن دارد و نه توان عبور از دو دیوار. مثل من که نه می‌دانم در را بسته ام و نه اینکه‌در برای آمدنت باز است. رفتن شبیه به استیصال من است پشت این همه سال؛ تمام شب را خیره به در بودم...
ما را در سایت تمام شب را خیره به در بودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mali-he6 بازدید : 168 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 11:11

دستت را از جیب کتت بکش بیرون؛ از بند کیفت, از روی میز, دستت را از سینه ات آزاد کن. زندان که فقط ایستادن پشت میله‌های راه راه و چشم دوختن به نقطه‌ای آن سوی دیوار و حصار نیست. همین که دستت در جیبت گیر کرده باشد و نتوانی به راننده‌ی تاکسی میدان آزادی را نشان دهی یعنی هی باید تنهایی ت را دور بزنی. همین که دستت را به میز, به سینه‌ات قفل کرده باشی؛ همین که خیره شوی به رفتن‌ها به خاطره یعنی در پستوی ذهنت یک جایی از زمان, پیش کسی زندانی شده‌ای. زندان که فقط سیگار بهمن و دمپایی پلاستیکی نیست. همین که دستت با سیگار ته بکشد, همین که دمپایی ت چند ماهی پشت در جفت باشد و تمام شب را خیره به در بودم...
ما را در سایت تمام شب را خیره به در بودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mali-he6 بازدید : 204 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 11:11

اهل تلفنی حرف زدن نیست؛ اینکه زنگ بزنه و بگه ملیح کجایی؟ دلم برات تنگ شده!. با اینکه تو ثانیه‌ای میتونه ارتباط خوبی با پیرامونش برقرار کنه اما بیشتر اوقات سرش تو لاک خودشه؛ خیلی براش حائز اهمیت نیست که بچه ای و یا حتی آدم بزرگ‌سالی نگاش کنه و بهش اهمیت بده و یا نده. شاید همین خصوصیتش باعث شده که یک جذبه‌ی هشت ساله‌ی خوبی تو رفتارش نفوذ کنه و اطرافیان به شدت دوستش داشته باشن. مثلا بارها شده بهش بگم من دیگه باهات قهرم و خاله‌ی تو نیستم. اونم خیلی بی تفاوت وسایلشو از تو اتاقم جمع می‌کنه و میره. زمان میگذره و من هرچه قدر کنارش رژه میرم فایده نداره, نگام نم تمام شب را خیره به در بودم...
ما را در سایت تمام شب را خیره به در بودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mali-he6 بازدید : 153 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 11:11

.. کاش می‌شد فاصله‌ی 152 کیلومتری را داد زد برگرد. کاش می‌شد فهمید زندگی همین خوراک و کتاب و خیابان نیست. زندگی زیر پلک‌های توست وقتی به آسمان خیره می‌شوی؛ یا وقتی از تماشای خیابان قصدت پیدا کردن آل استار قرمز من است. کاش زندگی از جایی که تو هستی بپیچد دور من. بعد من باشم و تو و یک پیچ خیابان. پاییز هم که آمده باران هم که در راه است؛ چه اهمیتی دارد حالا پرنده بخواند یا نه؟ ماه بتابد یا نه؟ زندگی در جریان باشد یا نه؟ تو هستی و این یعنی یک پیچ زندگی ..

تمام شب را خیره به در بودم...
ما را در سایت تمام شب را خیره به در بودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mali-he6 بازدید : 189 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 11:11